تصمیم گرفتهایم هربار خواستیم برویم باغ، یکیمان باردار باشد. پارسال نوبت من بود و امسال نوبت میم. پارسال که رفتیم باغ، بچک توی دلم بود و هوا سرد بود و درختها خشکیده بودند و بساط کُرسی بهراه بود و ما با تفنگ و کُرسی عکسهای همایونی میگرفتیم. من یواشکی میخزیدم کنج اتاق و عُق میزدم […]
ماه: آوریل 2017
مرغ مقلد

دیگر بچک را نمیشود چند دقیقه هم تنها گذاشت. مدام دستهگلهای بامزه آب میدهد. آدم را عصبانی میکند و از فرط عصبانیت خندهات میگیرد؛ اما باید مدام جلوی خودت را بگیری که مو لای درز روشهای تربیتیات نرود. هنوز چهاردستوپا نمیرود. اما نشستنکی کل اتاق را دور میزند. روی پارکت خودش را سُر میدهد و […]
تا تو با منی، زمانه با من است*

بچهام رفیق فابریک پیدا کرده است. دیروز یک لحظه حواسم جمع شد و دیدم «اسکندر» را گرفته توی دستش و دارد باهاش یکیبهدو میکند. رو به عروسکِ قُنداقپیچ باهاش حرف میزند. بعد همانجوری درحال مذاکره، کونخیزک دور خودش سیصدوشصت درجه میچرخد و کل اتاق را زیر چشمی میپاید. تعطیلات عید تمام شد و دارم کمی […]